معنی حالت مجبور کردن- معذوریت

واژه پیشنهادی

لغت نامه دهخدا

معذوریت

معذوریت. [م َ ری ی َ](ع مص جعلی، اِمص) معذور بودن. حالت کسی که عذر او پذیرفته است.


مجبور کردن

مجبور کردن. [م َ ک َ دَ] (مص مرکب) ناگزیر کردن. داشتن به... واداشتن به. به ستم داشتن بر کاری. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).

مترادف و متضاد زبان فارسی

مجبور کردن

وادار کردن، ملزم کردن، اجبار کردن، ناگزیر کردن


معذوریت

بخشودگی، پوزش، معافیت

فارسی به ایتالیایی

مجبور کردن

costringere

obbligare

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

مجبور کردن

واداشتن

فارسی به عربی

مجبور کردن

التزم، قوه

معادل ابجد

حالت مجبور کردن- معذوریت

2390

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری